چندی پیش مطلبی جالب را از تلویزیون شنیدم:

هرگاه زبان آدمی از پس افکارش برنیاید، موسیقی پا به عرصه می گذارد... 

اکنون ما از موسیقی چه می دانیم؟ ==» شاید این مطلب پاسخی داشته باشد!!!

    هزاران سال پیش با آفرینش انسان (که این دفه وارد جزئیات نمی شم!) خداوند بزرگ علاقه ی نسبت به موسیقی را در او پروراند. حال این علاقه می توانست لالایی دلنشینی باشد که مادری برای فرزندش زمزمه می کرد و یا آواز بلبلی بر فراز شاخه ای درخت. اما پس از سال ها، موسیقی به جایگاهی فراتر از این ها دست یافت. تا حدی که عده ای همچون بتهوون، زندگی خویش را برپایه ی آن بنا ساختند.




اکنون پس از گذشت سال ها از موسیقی کهن، جهان این هنر نیز پا به عرصه ای نو گذاشت. عرصه ای که هرساله جایزه های بسیاری برای تحسین بزرگان این هنر اهدا می شود.
 
   عده ای مفهوم موسیقی را تنها در غم و برخی نیز آن را در خوشی بیش از اندازه می بینند. این در حالی است که در اصل موسیقی به وجود آمده تا که انسان را با تمامی غم ها و شادی هایش، به چالش بکشاند! چالشی به منظور یافتن پاسخی برای ذهن پر پیچ و خم انسان. 

    با این وجود عده ای از مردم (که تعدادشان کمم نیست!) موسیقی را وسیله ای برای دور شدن از خدا می پندارند. {همانند همان سرنوشتی که در فیلم سنتوری دیده اید!} و برخی نیز به حدی از این هنر زیبایی آفرین سوء استفاده می کنند که همین وسیله ی آرامش، تبدیل به نابودگر زندگی شان می شود. {همانند همان سرنوشتی که در فیلم سنتوری دیده اید!!!} ولی به کل این با معنی واقعی فرهنگ آواز و موسیقی در تقارن است.

برای مثال دو مقوله ی موسیقی سنتی ایرانی و آوازهای بیگانه را در نظر بگیرید. بدون هیچ شباهتی هر دو هنری خاص و قابل احترامند. زیرا هریک از آن ها طرفدارانی دارند که خودشان با فکر خویش آن ها را پذیرفته اند. به همین سبب فردی که نوای سنتی را دوست می دارد، این حق را ندارد که به آوایی دیگر اهانت کند و برعکس... زیرا این اختلاف، علاوه بر خشونت فکری به موسیقی نیز ضربه های بسیاری وارد می کند. 

اکنون وظیفه ی ما برای پاسداری از این هنر گرانبها چیست؟ تنها این که به یادگیری آن بپردازیم بدون آن که در تار و پود آن نقشی داشته باشیم؟ زیرا خود من به شخصه با افراد بسیاری روبه رو شدم که فقط در پی بدست آوردن مقام و جایگاهی در موسیقی هستند! پس بیایید همگی سلامی دوباره به آن بکنیم و این را نیز بدانیم که بر خلاف تصور بسیاری از ما، این ما انسان ها هستیم که به موسیقی نیازمندیم... زیرا آن همان زبان دیگر ماست. مگر نه؟! 

در نهایت نیز همگی این را بدانیم که برای درک این هنر بزرگ نیاز به هیچ استعداد ویژه ای نیست. حتی شنوا بودن! زیرا بتهوون اکثر قطعه های موسیقی خودش را در ناشنوایی نوشت... پس اگر تاکنون موسیقی را در لحظه های خاصی تجربه کرده اید، این بار با دید روشن تر به آن فکر کنید. به این که شاید این همان راه حلی برای پاسخ بسیاری از پرسش های ذهن ما باشد!!!

*حالا شنیدن مرغ سحر استاد شجریان می چسبه!!! ;-)